انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین ... سلام؛ *مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک *** چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم* ای خوش آن روز که پرواز کنم تا در دوست*** به هوای سر کویش پرو بالی بزنم* ...اطلاعات بیشتر درباره من: http://www.cloob.com/browse.php?id=661689
بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 28
کل بازدید : 1248801
کل یادداشتها ها : 136
باز بوی محرم ... باز بوی کربلا ... باز بوی عزای حسین (ع)
باز بوی کاروان سید الشهدا (ع) می آید ...
همین روزها بود که کاروان به کربلا رسید ... چه کاروانی ؟ چه قافله ای ... ؟
یک کاروان گلچین شده از مخلص ترین و فدا کارترین انسانهای آن زمان ... اما نه ... چرا آن زمان ؟ سخت بتوان چنین انسانهایی را در کل تاریخ یافت ...
-
اما ، امام حسین (ع) در این روزها چگونه با خدای خویش راز و نیاز می کند :
الهی بحر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر برایت بلکه از سر بهتر آوردم
پی اقامه قدقامت به ظهر روز عاشورا
برای گفتن الله اکبر ، علی اکبر آوردم
برای کشتن دونان به دشت کربلا یا رب
چو عباس همایونفر امیر لشگر آوردم
علی را در غدیر خم نبی بگرفت روی دست
ولی من روی دست خود علی اصغر آوردم
علی انگشتر خود را به سائل داد و اما من
برای ساربان انگشت و با انگشتر آوردم
برای آنکه همدردی کنم با مادرم زهرا
برای خوردن سیلی سه ساله دختر آوردم
-
ولی دل زینب (س) شور می زند ... دلهره دارد ... گویا صحنه عصر عاشورا را از حالا می بیند ...
شاید با برادر خود زمزمه می کند :
یا اخی ، افتاده بر جانم شرر دست ما گیر و از این صحرا ببر ...